اسم من چیست؟خدایا چه کنم یادم نیست!
امشب آماده شدم تا چه کنم؟یام نیست!
من که همسایه ی نزدیک شقایق بودم
پاشدم آمدم اینجا چه کنم؟یادم نیست!
من چرا از تو بریدم؟ و چرا برگشتم؟
و بنا شد که دلم را چه کنم؟ یادم نیست!
من نشانی دل در به درم را... زیبا
از تو پرسیده ام اما چه کنم؟ یادم نیست!
این نوشته غزل کیست که من می خوانم؟
اسم او چیست؟ خدایا چه کنم یادم نیست!
هادی حسنی
شب های تابستان...
نگهم نیست به دنبال نگاهت،الکی
مثلا رفته ز سر حال و هوایت،الکی!
به من اصلا چه که این ماه میایی یا نه
مثلا نیست به دل دلهره هایت،الکی!
هر شب از فرط خوشی اول شب میخوابم
مثلا غم نشده خاطره هایت،الکی!
در و دیوار هم از قصه ی تو بی خبرند
مثلا نیست دلم اهل شکایت،الکی!
انقدر خوب و متینم که خدا می داند
مثلا سگ نشوم هر دو سه ساعت،الکی!
محمد رضا شیرازیان
شب های تابستان...
برچسب : سمیرا مهربون,محمد رضا شیرازیان,متین,خوب,دیوار,شکایت,الکی,قشنگ ترین الکی,خاطره, نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 184
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود یک نفر از نامزدش دل برده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده جرم پسرش برخورده
خسته ام مثل پسر بچه ای که در جای شلوغ
بین دعوای پدرو مادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق
که پس از بخت بدش سوژه مردم شده است
خسته مثل پدری که پسر معتادش
غرق در درد خماری شده فریاد زدست
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش پیش زنش بر سر او داد زدست
خسته مثل زنی حامله که در ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن او مشکوک است
خسته مثل پدری گوشه آسایشگاه
که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خسته ام کاش کسی حال مرا میفهمید
غیر از این بغض که راه گلو سد شده است
شده ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است
علی صفری
شب های تابستان...دل خوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست
قانعم بیشتر از این که بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست
آسمانی!تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست
من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست
محمد علی بهمنی
شب های تابستان...
برچسب : محمدعلی بهمنی,Moon is shining, نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 190
من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه
تیرم به خطا میرود اما به هدر نه
دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر نه
با هر که توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟آری...با اهل نظر؟نه!
بدخلقم و بد عهد و زبان بازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگرنه
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر،بار دگر،بار دگر نه
فاضل نظری
شب های تابستان...
با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانی ام
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام ؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن، حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها ... به کجا می کشی ام خوب من ؟
ها ... نکشانی به پشمانی ام ...!!!
محمد علی بهمنی
شب های تابستان...
برچسب : بهترین غزل های معاصر,محمدعلی بهمنی,شب های تابستان,مهتاب, نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 171
برچسب : نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 212
برچسب : نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 278
برچسب : نویسنده : مهتاب summernights بازدید : 162